ما لعبتکانیم و فلک لعبت باز , از روی حقیقتی نه از روی مجاز
Mohsen Namjoo - Lobatakan
خواننده : محسن نامجو / آهنگ : لعبتکان
ما لعبتکانیم و فلک لعبت باز
از روی حقیقتی نه از روی مجاز
یک چند در این بساط بازی کردیم
رفتیم به صندوق عدم یک یک باز
**
یک چند به کودکی باستاد شدیم
یک چند به استادی خود شاد شدیم
پایان سخن شنو که ما را چه رسید
از خاک در آمدیم و بر باد شدیم
***
ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود
نی نام ز ما و نی نشان خواهد بود
زین پیش نبودیم و نبد هیچ خلل
زین پس چو نباشیم همان خواهد بود
****
هنگام سپیده دم خروس سحری
دانی که چرا همی کند نوحه گری
یعنی که نمودند در آیینهٔ صبح
کز عمر شبی گذشت و تو بی خبری
*****/
خیام نیشابوری
*********
– لُعبَتگان: عروسک، اسباب بازی
– فَلَک: روزگار، دنیا
– لُعبَت باز: عروسک گردان، کسی که خیمه شب بازی می کند
– خیمه شب بازی: بازی و نمایشی که عروسکها را از پشت پرده (خیمه) یِ کوچکی بوسیله یِ سیم یا نخ به حرکت در میآورند و یک یا چند نفر از پشت خیمه به زبان آنها حرف میزنند
– نَطع: فرش یا بساطی که پهن می کردند تا نمایشِ خیمه شب بازی رویِ آن اجرا شود، صحنهیِ نمایش
– نَطعِ وجود: جهانِ هستی، دنیا به صحنه یِ نمایشِ ما تشبیه شده است
– صندوق: مجازا گور (قبر)
– صندوقِ عدم: نیستی و نابودی, گور به صندوقی تشبیه شده که انسانها را همچون عروسک در خود حبس کرده و اجازه نمایش و زندگیِ دوباره به آنها نمی دهد
برداشت آزاد:
ما انسانها در این جهانِ بیرونی (مادی) همچون عروسک هایی هستیم که با دستِ روزگار به بازی درآمده ایم . وقتی خوب نگاه می کنیم، می بینیم که حقیقتا همینگونه هم است نه اینکه فقط شبیه باشیم. همچون عروسک هایی از صندوقِ نیستی بیرون آورده می شویم و برای مدتی کوتاه بر رویِ صحنه یِ نمایشِ روزگار به بازی درآمده و با اتمامِ نمایشِ زندگیمان، دوباره به همان صندوق برگردانده خواهیم شد.
این آمدن و رفتن و اینکه روی چه صحنه ای بازی کنیم همگی مربوط به کالبدِ (جسم، تن) ما و جهان بیرون است, هیچ اختیاری نداریم. ولی وقتی به جهان درون نگاه می کنیم داستان به گونه ای دیگر خواهد بود. چرا که جان و روانِ ما قطره ای است از اقیانوسِ بی کرانِ وجودِ پرودگارِ جهانِ هستی، پس می توانیم تا بینهایت رشد کنیم و جاودان باشیم. می توانیم همیشه شاد باشیم و دیگران هم شاد کنیم حتی بعد از مرگِ ظاهری که تنها مرگِ کالبدِ ماست نه روحِ ما. بنابراین اگر انسان تنها به کالبدِ (جسم, بدن) خود نگاه کند جز عروسکی خیمه شب بازی چیزی بیش نخواهد بود که توسط روزگار از نیستی به هستی و سپس از هستی به نیستی خواهد رفت و تمام خواهد شد که این سرنوشت موهومی چه بس دردناک خواهد بود! ولی وَرایِ این صورت موجود، یک سیرت همیشگی وجود دارد که نابود شدنی نیست.
دیدگاه خود را بگذارید